بی دی بی دو بی دی بو،سنجاب کوچک یکی از آثار مارتسیو کاتالان، آنقدر با زندگی دست و پنجه نرم کرد تا یک روز صبح سرانجام سر میز صبحانه خودکشی کرد!
بی دی بی دو بی دی بو خود را کشت تا حکم پایان به خیلی چیزها بدهد، دست های کوچک او تا حدی ظریف و ناتوان بودند که به زور می توانستند ماشه اسلحه را بکشند اما آن روز صبح توانستند؛ این روز برای بی دی بی دو بی دی بو روز ویژه ای بود چراکه اصولا مرگ واژه خوشایندی است اگر با تغییر همراه باشد. تغییر از وضعیتی به وضعیتی دیگر.
کاتالان با طنز خود مرگِ مرگ هنر را هم به سخره می گیرد، حتا بعید می دانم که این هنر به دنبال تغییر یا راهی جدید به واسطه مرگ باشد، بلکه بیش از هرچیز از مرگ خود در دنیای هنر می ترسد! ترسِ از دست دادن جذابیت و خلاقیت خود، ترس از به روز نماندن در هنر. بی دی بی دو یک ماسک بر چهره انسانی است که آنچنان قصد زندگی دارد که حالا حالاها فکر خودکشی به سرش نخواهد زد، تنها شاید از انسان ها خسته شده باشد، از داشتن نقش هیتلر یا پاپ یا کندی و…
کاتالان به مانند کودکی رویاپرداز شیطنت های خود را صحنه پردازی و اجرا می کند، گاه سگی می شود و گاه اسب های خود را از دیوارهای بلند آویزان می کند و گاه در نقش هیتلر یا ژان پل پاپ دوم فرو می رود؛ همچنان که دنیس اپنهایم خانه های اتوبوسی اش را می سازد و یا به سرش می زند تا خانه ای آجری را گره بزند.
اصولا این هنرمندان همانقدر توهم هنر دارند که هنرمندان اوایل سده بیستم داشتند و اینها بار دیگر در نی